کاغذ پاره های من

ساخت وبلاگ
هر چند از اولش گفتند که این انتخا بات سیرک است و فلان. اما به نظر من اصلا هم سیرک نبود. بیشتر از هر چیزی یک غربال بود. عالی هم عمل کرد. انقدر خوب آدمها را الک کرد که نگو. به نظر من انهایی که به گزینه مورد تایید بیت دادند نشان دادند که در نوع خودشان باشرف هستند. اینها به چیزی که اعتقاد داشتند با گردن برافراشته رای دادند. حالا کاری ندارم رایشان بابت منفعت معنوی بود یا مادی.آنهایی هم که رای سفید دادند هم بسیار محترمند. بالاخره همه حق دارند توی این کشور زندگی کنند. نمی توانی انتظار داشته باشی طرف دانشگاه و شغل و خیلی چیزهای دیگر را فدا کند. با دست خالی که نمیشه زندگی و جنگ کرد.اما طرف دیگر خیلی جالب بودند . رای آن هم یواشکی . اینها همانهایی بودند که اول وقت قبل از اینکه ملت بیدار بشوند و آنها را ببینند رای دادند. عزیزدلم شترسواری که دولا دولا نمیشه. پای اعتقادت وایستا.یک عده دیگر همچنان درگیر بد و بدتر بودند که باید بگویم فاااااتحه. اینها رو ولشون کنین. اینها مرض لاعلاج دارند.اما جالبترین گروه انهایی بودند که تو هر دوگروه رای داده‌ها و نداده‌ها بودند.- رای دادی؟= آره- چرا؟= آخه تحریم کننده ها نتونستند مجابم کنن که رای ندم!---------------------------------------------------------------رای دادی؟=نه- چرا؟= آخه نظام نتونست مجابم کنه که رای بدم!لطفا کاری رو که کردید گردن بگیرید چرا گناهشو میندازید گردن بقیه. اولی عادت کرده که یک کاری رو بکنه بدون اینکه دلیلشو بدونه. این آدم تو هر صفی وایمیسته چه مرغ باشه چه رای. دومی هم حال هیچ کاری رو نداره میگه باید هولم بدید. اینها حاضر جوابم هستن. فردا اوضاع بر وفق مراد بشه میگن دیدی ما انتخابمون درست بود کار درست رو ما کردیم. خاک تو سر تو. اگر او کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 1 تاريخ : يکشنبه 10 تير 1403 ساعت: 18:57

دیروز مطب دکتر بودم. در اتاق انتظار یک کتابخانه کوچک بود. تا نوبتم بشود یک کتاب برداشتم. حوصله خواندن نداشتم برای همین کتابی برداشتم که پر از عکس باشد. یک کتاب به اسم " کتاب راه تاراز" بود پر از عکس‌های عشایر. فوق العاده زیبا از طبیعت و آدمها.چهره ها بسیار جذاب بودند به خصوص زنها. چهره‌های بکر بی آرایش صورت و مو و آفتاب‌خورده که کلی احساس را می‌شد از آنها خواند. رسیدم به این عکس زیرش نوشته بود کنیز.نام زن کنیز بود. دو صفحه بعدش عنوان مطلب توجهم را جلب کرد. راجع به مجلس ختم کنیز بود. کنجکاو شدم که بخوانمش. کنیز باردار بوده، شبی که داشته وضع حمل می کرده از نزدیکترین ماما کیلومترها فاصله داشته. نتوانسته اند ببرندش. همانجا در صحرا زایمان کرده بچه به دنیا آمده اما جفت بیرون نیامده. فریادهایش تبدیل به ناله شده و تمام کرده. این ماجرا تراژدی بزرگی بود اما تراژدی بزرگتر مال بچه بوده. زنی که خودش هم نوزاد داشته خواسته به نوزاد شیر بدهد. شوهر کنیز مانع شده و گفته من یک بچه دو ساله دارم و وقت کوچ است و با یک بچه دو ساله و یک نوزاد شیرخوار نمی‌توانم کوچ کنم .کودک آنقدر گریه کرده تا خاموش شده است. این هم تراژدی بود. اما تراژدی تر از همه این بود که این اتفاق در فروردین 1366 اتفاق افتاده. همیشه انتظار داری این بی‌رحمی در سالهای بسیار دور یا در سریالی مثل تاج و تخت اتفاق افتاده باشد. آن بچه اگر بود الان 36 ساله و احتمالا خودش پدر شده بود. پدر مستاصل چه تصمیمی گرفته بود! همه فقط گریه کرده‌اند بی اینکه بتوانند از همدیگر پشتیبانی کنند. نتوانسته‌اند به یک جمع‌بندی برسند و فقط صورت مساله را پاک کرده‌اند. بعید میدانم با بره‌ای که مادرش مرده بود این کار را میکردند.بعد به این فکر کردم که ما همینیم. ب کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 4 تير 1403 ساعت: 18:19

فکر می‌کنم باید از اسفندیاری علیرغمکار زشتش تشکر کنم . من خیلی وقت بود که محمد فاضلی را می‌خواندم فکر می‌کردم حرف ما را می‌زند البته که حرف ما را می‌زد اما فرق هست اینکه تو حرف مردم را بزنی با اینکه واقعا حرف مردم را شنیده باشی. دیشب فقط بابت ورود سرپوشیده اسفندیاری به زندگی شغلیش و نه حتی خانوادگیش و قطع کردن میکروفن، همان عکس العمل مردم را در این سالها به نمایش گذاشت. مردمی که مدام به زندگی شخصی و مسایلی مثل لباس پوشیدنشان سرک کشیده می‌شود و مردمی که مدام صدایشان خفه می‌شود. فاضلی نشان داد که هیچکدام از اینها را درک نکرده بوده وگرنه آنهمه آسمان ریسمان در کانالش نمی‌بافت. جالب هم هست که میکروفن را سمت کاندیدی پرت کرد که برای دفاع از او آمده بود. امروز هم بیانیه داده که همچنان بر سر موضعش است. من از اسفندیاری ممنونم که به من فهماند که فاضلی فقط حرف می‌زده و درد مردم را نمی‌فهمیده. البته اگر فاضلی این توضیحات صبح را نمی‌داد به خودش هم می‌گفتم که برود از اسفندیاری تشکر کند که او را از این ننگ نجات داده ولی فاضلی دوباره نشان داد که او هم بنده نان است و همه حرفهای قشنگش برای نان بوده.ممنونم که به من فهماندی نباید اینبار بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنم. چون شرایط که مهیا شد آن بد هم بدتر خواهد شد. حیف که فاضلی خودش این را نفهمید. + نوشته شده در  پنجشنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۳ساعت 9:49&nbsp توسط منجوق  |  کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 4 تير 1403 ساعت: 18:19

یک: طرفداران اصلاح طلب آقای طبیب را که می بینم و پای حرفها و استدلالهایشان می نشینم یاد آهنگ دلقک محمد اصفهانی می افتم و ترجیع بند"واسه نونه واسه نونه". این جماعت کلا در حسرت وضعیت اقتصادی فقط خودشان و نه کل مردم در آن دوره هستند. نه کاری با خانواده های داغدیده دارند و نه با جان هایی که از دست رفت. مرگ جگرگوشه های مردم برایشان شده روتین زندگی.دو: اینکه آقای طبیب مدام دارد از نهج البلاغه نقل قول می کند من را یاد مسعود خان رجوی می اندازد. که بعد از شلنگ تخته انداختن و متواری شدنش عمام در همان اتاقش و نه در حسینیه با بزرگان مملکت نشسته بود ( یعنی خطابش آنهاد بود و نه مردم) که گول این طور آدم ها را نخورید شما نمی دانید، این آدم وقتی آمد پیش من همه حرفهایش از نهج البلاغه بود. و البته دوستانی که سنشان برسد و نطق های او را دیده باشند یادشان است که چقدر از نهج البلاغه نقل می کرد.سه: مادرم و خاله ام هر بار که شوهرهایشان با آنها بدرفتاری می کرد دنبال روزنه ای برای آشتی کردن می گشتند. غذای مورد علاقه شوهر را درست می کردند خانه را مرتب می کردند به بچه ها می گفتند مودب باشید و عطر می زدند و سرمه می کشیدند. پسر خاله ام که ازدواج کرد فکر می کرد همسرش هم همان طور خواهد بود . اما فاطی جور دیگر بود به محض اینکه شوهرش اذیتش می کرد نه خانه را تمیز می کرد و نه به شوهرش می رسید و یادم هست یک ماه رمضان سحری هم درست نکرده بود و خاله ام آتشی شده بود که پسر من بی سحری روزه می گیرد. مادرم هم می گفت زن و شوهر باهم قهر باشند بازهم زن باید وظایفش را انجام بدهد. اما فاطی هیچ کاری نمی کرد دست آخر هم مادرم و خاله ام به اشتباه خودشان پی بردند و اعتراف کردند که فاطی با هیچ کاری نکردن و با گذشت چند سال افسار ش کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 4 تير 1403 ساعت: 18:19